شیداشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

دخترم شیدا عشق مامان و بابا

 

دخترم انشالله که همیشه خدا حافظ و نگه دار تو باشد......آمین

حرف های نگفته

دختر قشنگ و نازم سلام این روزهای خیلی قشنگم داره سپری میشه و تو هم ده ماهگیت رو تموم میکنی شیدا جان باورم نمیشه خیلی زود گذشت حدودا 1 ماه و نیم دیگه تو 1 ساله میشی!!! عزیزم...عشق مامان چی بگم از شیرینیات که هرچی بگم کم گفتم البته بماند که از دیوار راستم میکشی بالا!!!بله دستتو به همه جا میگیری بلند میشی خیلی سریع از اینور میری اونور تقلیدات برای صحبت هایی که ما میکنیم زیاد شده وقتی شیر بخوای میگی مـــــی ماما رو قشنگ میگی دد و بابا به مامانی میگی مانی قاقا در تاریخ 18 مرداد بود که داشتم بهت میگفتم اگه دختر خوبی باشی میبرمت حموم یهو نگاه کردی و گفتی آبَه! واااااای که من پر درآورده بودم در تاریخ 3 شهریور هم در ح...
6 شهريور 1393

شیدا کوچولو 9 ماهه

جیگرطلای مامان دختر قشنگم نه ماهه شدنت مبارک بگردم که انقدر شیرین شدی و چهاردست و پا تند و تند از این ور خونه میری اونور...از مبلا بالا میکشی و وایمیستی و یکمی هم با کمک مبلا قدم برمیداری...عاشق راه رفتنی و هرکی نزدیکت میاد میخوای ازش بالا بکشی و بلند بشی شعرهای خاله ستاره و نی نی کوچولو رو خیلی دوست داری وقتی برات میذارم باهاشون دست میزنی و آواز میخونی بای بای کردن و دست زدن رو کامل بلدی..بگیم بوس بده تازه یاد گرفتی لپتو میاری جلو...خیلی از اشیا رو یاد گرفتی و وقتی میگیم برمیگردی نگاهشون میکنی...مامان و بابا رو هم همینطور عزیزک شیرینم یکم بد قلقی میکنی بعضی وقتا واسه غذا خوردن...یه کوچولو قلدر و جیغ جیغو و نق نقو شدی...دوست داری...
4 مرداد 1393

شیدا کوچولو 8 ماهه و جشن دندونی

سلام مامانی ماهگرد 8 ماهگیت رو همراه با جشن دندونیت مصادف با شب نیمه شعبان گرفتیم در تاریخ 93.3.22 جشن خیلی خوش گذشت و همه چیز خوب بود فقط شما خیلی خسته شدی و چون از شلوغی خوشت نمیاد غریبی هم میکردی و بغل هیچ کس جز من نمیرفتی تا مامان یکم به کارا برسه همگی زحمت کشیده بودن و برات کادو آورده بودن دستشونم درد نکنه لباستم مامان مهری دوخته بود و منم تزیینات و تلشو انجام دادم  آش گندمت خیلی خیلی خوشمزه شده بود ...کیک مرغم درست کردیم ...کارای تم و تزیینم با منو بابات بود قربونت برم انشالله همه دندونات ردیف و خوشگل در بیاد و خیلی اذیت نشی...میبوسمت دخترکم اینم از عکسا         &nb...
3 تير 1393

َشیدا کوچولو 7 ماهه

دختر ناز مامان شیدا جون ماهگرد هفت ماهگیتم متاسفانه با شیطونی شما گذشت.من موندم آخه تو یه صدم ثانیه تو چطوری اینکارو کردی و دست نازنینتو به شمعای روشن زدی!!! خوشبختانه سریع پماد زدیم و خوب شدی ولی خیلی دل مامانی برات سوخت گلکم.اینم عکس 7 ماهگی شیدا جون ...
3 تير 1393

شیدا کوچولو 6 ماهه

دخترکم 6 ماهگیت رو تو خونه خودمون گرفتیم و خیلی خوب بود.به جز یه اتفاق بد که افتاد و شم از رو مبل افتادی و سرت خورد به میز...خداروشکر زود خوب شد ولی خیلی گریه کردی و ما خیلی ترسیدیم و هول کردیم همیشه دفعه اول این چیزا خیلی سخته اینم گل دخترم تو سن 6 ماهگی ...
2 تير 1393

سلامی از نوع تابستان

سلام دخترکم منو ببخش که خیلی خیلی دیر به دیر میام تا وبلاگت رو آپ کنم تقریبا یه بار بعد از عید تونستم بیام.خیلی درگیر دانشگاه و مخصوصا خودت بودم.این مدت خیلی اتفاقا افتاده شما غذاخور شدی و همش باید غذاهای جور واجور برات بپزم شما هم ناز کنی آیا بخوری آیا نخوری...البته اکثرا میخوری مخصوصا سوپ ماهیچه رو خیلی دوست داری اونم با ماست! سینه خیز خیلی خوب میری ... تو روروئک تقریبا بدوبدو میکنی.....بابا ، مامان ، دد و آبه رو قشنگ میشناسی وقتی میگیم شیدا کو؟..نگاه میکنی به عکسای روی دیوار وقتی میگیم ساعت کو؟...به ساعت نگاه میکنی و دوست داری برات بگم تیک تاکه ساعته و غش غش بخندی قربونت برم من که انقدر شیرین شدی و این روزا مثل برق و باد...
2 تير 1393

سالی جدید با خاطراتی جدید

سلام به دختر قشنگم خیلی وقته که درگیر بودم و نشده بود بیام چون هم درگیر دانشگاه شدم دوباره هم اینکه شما اگه پیشت نباشیم شروع میکنی به نق و غر زدن عید نوروز خیلی خوب و اصفهانم خیلی خوش گذشت تو این مدت خیلی شیرین شدی عسل مامان...فردا 6 ماهه میشی و نیم سال از عمرت میگذره...چقدر زود گذشت یادش بخیر روز اولی که تو رو تو آغوشم گذاشتن چقدر روز شیرینی بود همه توی عید کلی ذوق میکردن برات مامانی و کلی هم عیدی جمع کردی اینم چند تا از عکسای عید   الان دو روزه که بهت فرنی میدم و خیــــــلی دوست داری!از این قاشق تا اون قاشق نق میزنی که چرا قاشق رو میگیرم... همش دوست داری خودت بخوریش و البته کل صورتت و دستات رو هم کثی...
22 فروردين 1393