سالی جدید با خاطراتی جدید

سلام به دختر قشنگم

خیلی وقته که درگیر بودم و نشده بود بیام چون هم درگیر دانشگاه شدم دوباره هم اینکه شما اگه پیشت نباشیم شروع میکنی به نق و غر زدن

عید نوروز خیلی خوب و اصفهانم خیلی خوش گذشت

تو این مدت خیلی شیرین شدی عسل مامان...فردا 6 ماهه میشی و نیم سال از عمرت میگذره...چقدر زود گذشت یادش بخیر روز اولی که تو رو تو آغوشم گذاشتن چقدر روز شیرینی بود

همه توی عید کلی ذوق میکردن برات مامانی و کلی هم عیدی جمع کردی

اینم چند تا از عکسای عید

الان دو روزه که بهت فرنی میدم و خیــــــلی دوست داری!از این قاشق تا اون قاشق نق میزنی که چرا قاشق رو میگیرم...

همش دوست داری خودت بخوریش و البته کل صورتت و دستات رو هم کثیف کردی...اینطوری

وقتی که میخوام پوشکتو عوض کنم پاهاتو میگیری و میخوای انگشت شستت رو بخوری

کمی میشینی ولی خیلی خم میشی و بعدم سقوط میکنی...برای همین خیلی نمیشونمت

بیشتر توی رورویکت میذارم هرچند هنوز نمیتونی راهش ببری ولی اسباب بازی های جلوش رو خیلی دوست داری مخصوصا دنده اش رو که انقدر محکم جابه جاش میکنی که میگیم الان از جا در میاد..خخخخخ

الان قشنگ روی پات وای میسی و خیلی علاقه به راه رفتن داری

د د رو خیلی دوست داری و وقتی میگیم بریم د د قام قام ذوق میکنی...توماشین هیچی نمیگی و بیرونو نگاه میکنی و میخندی

راستی چند وقته پستونک میخوری!یه روز در کمال نباوری بهت پستونک رو دادم و راحت خوردیش و دوست داشتی در صورتی که وقتی کوچیکتر بودی پرتش میکردی بیرون

به صورت ناخودآگاه یاد گرفتی یکمی بعضی وقتا فوت میکنی

شیشه ات رو خودت میگیری و میخوری و اتفاقا بهتر از وقتی میخوری که خودمون بهت میدیم

مو میکشی و خیلی علاقه به این کار داری...جوری که اگه یک ثانیه هم صورتمون رو بیاریم نزدیک سریع گرفتی بعدشم شروع میکنی به آواز خوندن و میکشی قربونت برم

خیلی به صداها واکنشت زیاد شده...دیروز عکس خودم و بابا رو بهت نشون دادم تو تبلت کلی ذوق کردی...جدا از اینکه میخواستی بخوریش طبق معمول بعدش بهمون نگاه کردی و خیلی برام جالب بود

وقتی دمر هستی خیلی خودت رو بالاتر از قبل میکشی و اگه پشت پاهاتو بگیریم کمی خودت رو به جلو میکشی

عزیز دلم عاشقتم من