شیداشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

دخترم شیدا عشق مامان و بابا

سلامی از نوع تابستان

سلام دخترکم منو ببخش که خیلی خیلی دیر به دیر میام تا وبلاگت رو آپ کنم تقریبا یه بار بعد از عید تونستم بیام.خیلی درگیر دانشگاه و مخصوصا خودت بودم.این مدت خیلی اتفاقا افتاده شما غذاخور شدی و همش باید غذاهای جور واجور برات بپزم شما هم ناز کنی آیا بخوری آیا نخوری...البته اکثرا میخوری مخصوصا سوپ ماهیچه رو خیلی دوست داری اونم با ماست! سینه خیز خیلی خوب میری ... تو روروئک تقریبا بدوبدو میکنی.....بابا ، مامان ، دد و آبه رو قشنگ میشناسی وقتی میگیم شیدا کو؟..نگاه میکنی به عکسای روی دیوار وقتی میگیم ساعت کو؟...به ساعت نگاه میکنی و دوست داری برات بگم تیک تاکه ساعته و غش غش بخندی قربونت برم من که انقدر شیرین شدی و این روزا مثل برق و باد...
2 تير 1393

سالی جدید با خاطراتی جدید

سلام به دختر قشنگم خیلی وقته که درگیر بودم و نشده بود بیام چون هم درگیر دانشگاه شدم دوباره هم اینکه شما اگه پیشت نباشیم شروع میکنی به نق و غر زدن عید نوروز خیلی خوب و اصفهانم خیلی خوش گذشت تو این مدت خیلی شیرین شدی عسل مامان...فردا 6 ماهه میشی و نیم سال از عمرت میگذره...چقدر زود گذشت یادش بخیر روز اولی که تو رو تو آغوشم گذاشتن چقدر روز شیرینی بود همه توی عید کلی ذوق میکردن برات مامانی و کلی هم عیدی جمع کردی اینم چند تا از عکسای عید   الان دو روزه که بهت فرنی میدم و خیــــــلی دوست داری!از این قاشق تا اون قاشق نق میزنی که چرا قاشق رو میگیرم... همش دوست داری خودت بخوریش و البته کل صورتت و دستات رو هم کثی...
22 فروردين 1393

شیدا کوچولو 5 ماهه

عزیزکم دیروز 5 ماهه شدی گلم دیروز با خاله مریم و مامان جون رفتیم هایپر استار و بعدشم برات کیک خریدیم و اومدیم خونه عصرم ماهگرد داشتی خیلی خوش گذشت و خوب بود بگردم که همش ما هرچی میخوریم با تعجب نگاه میکنی دنبالش میکنی تا بالا و باز سرتو میاری پایین انشالله از بعد عید غذای کمکی دو با فرنی شروع میکنم و شمام دیگه غذا خور میشی   شیدا جان چقدر زود میگذره  دخترم...داری بزرگ میشی و من از هر لحظه بودنت لذت میبرم تو همه چیز منی مامان جون میبوسمت ...
14 فروردين 1393

خاطرات این روزهای آخر سال

سلام دخترم فکر نمیکردم بتونم بیام و پست بذارم ولی راستش دلم نیومد تو این مدت اتفاقا خوبی افتاده که میخوام برت بنویسم اول اینکه تنبل خانوم بالاخره خودت در تاریخ 14 اسفند غلت زدی هوراااا ولی خب دیگه تکرار نکردی خیلی کم بعضی وقتا نصفه میچرخی ولی کامل نه عکساشو بعدا برات میذارم تازگیام یاد گرفتی با دستات وقتی دمر هستی خودتو تا شکمت بالا میدی و دوبار میای پایین دستاتو کلا بر میداری مدل هواپیمایی دست و پا میزنی الهی قربونت برم من روز 22 اسفند با دوستای نی نی سایتی مامان آشنا شدی که اونام نی نی های همسن شما دارن رادمهر و نیایش و آوینا دوستای دیگه هم داری ولی خب تو اصفهان ما تونستیم همو ببینیم و تو هم خیلی همشون رو دوست داشتی ا...
14 فروردين 1393

شیدا کوچولو چهار ماهه

سلام به دختر گل مامان ناز من شما ٤ ماهه شدی!!مامانی به قربونت بره الهـــــــی خداروشکر برای واکسنتم خیلی اذیت نشدی و یکم تب کردی و روز بعدشم خوشحال!!! این چند وقت خیلی خیلی عسل شدی تو!...کلی میخندی برامون....منو بابات رو خیلی خوب میشناسی و تا میبینیمون ذوق میکنی مخصوصا وقتایی که بابا از سر کار میاد یا من از دانشگاه میام....بگردم مامانی که مجبورم بذارمت و برم دانشگاه چاره ای نیست...امیدوارم این جدایی توی احساس و دوست داشتنمون لطمه وارد نکنه تا منو میبینی میخندی و دستاتو رو لبا و صورتم میکشی و میخوای منو بخوری!منم سریع بغلت میکنم و بوت میکنم دخترم...خیلی سخته همون چند ساعت دوری هم...من همش به تو فکر میکنم تازگیا صورتم رو که م...
12 اسفند 1392

تقویم شیدا و خداحافظی با سال شیرین 92

دخترم این آخرین پست توی سال 92 هست به احتمال خیلی زیاد امسال سال خیلی خوبی بود و برای من بهترین سال زندگیمه چون تو قدم روی چشمام گذاشتی و فرشته ی خونمون شدی...دخترکم خیلی دوستت دارم ...ممنون که هستی و هستی میدی به من ممنون که اومدی و نذاشتی تنها بمونم ممنون که اومدی و همدم و مونسم شدی دخترم...مامانی خیلی دوستت داره   بابا از دیروز رفته ماموریت کرمان و تا 28 اسفند هم نمیاد....منو شما هم جمعه که 16 اسفند میشه دوتایی میریم اصفهان پیش مامان جون اینا و منتظر میمونیم تا بابا هم بیاد و 5 فروردین بر میگردیم امسال خودم برات تقویم طراحی کردم و به مامان بزرگ هات قراره هدیه بدیم به نظرم میتونه یادگاری خوبی باشه...خودت که خ...
12 اسفند 1392

پیشاپیش نوروز مبارک

دوستای خوبم من و شیدا پیشاپیش نوروز 1393 رو به همتون تبریک میگیم امیدواریم که سالی پر از خیر و برکت و مملو از شادی رو پیش رو داشته باشید   ...
12 اسفند 1392